سالمندها - خاطره

نگاهی به وضعیت سالمندان - پزشکی سالمندان - داستانهای سالمندان - مدیر خانم بشیری

سالمندها - خاطره

نگاهی به وضعیت سالمندان - پزشکی سالمندان - داستانهای سالمندان - مدیر خانم بشیری

صورت حساب


شبی پسر کوچکم نزد مادرش در آشپزخانه رفت و یک برگه کاغذ را به او داد. همسرم نیز دست هایش را با حوله ای خشک کرد و نوشته ها را با صدای بلند خواند. پسرم در آن برگه با خط بچه گانه ی خود نوشته بود:

صورت حساب

------------

- کوتاه کردن چمن باغچه                          ۵ دلار

- مرتب کردن اتاق خواب                           ١ دلار

- مراقبت از برادر کوچک                          ٣ دلار

- بیرون بردن سطل زباله                           ۲ دلار

- نمره ریاضی خوبی که ... گرفتم                 ۶ دلار

-------------------------------------------------------

جمع بدهی شما به من                               ١٧ دلار

همسرم نگاهی به پسرمان کرد و چند لحظه بعد، قلم را برداشت و پشت برگه ی صورت حسابش این عبارات را نوشت:

- بابت سختی ٩ ماه بارداری                                      هیچ

- بابت شب هایی که بر بالینت نشستم و دعا کردم             هیچ

- بابت تمام زحماتی که در این چند سال برایت کشیدم         هیچ

- بابت غذا، نظافت و اسباب بازی هایت                          هیچ

و اگر تمام این ها را جمع بزنی خواهی دید که هزینه ی عشق واقعی من به تو همان هیچ است. وقتی پسرم نوشته های مادرش را دید، چشمانش پر از اشک شد و در حالی که به مادرش نگاه می کرد گفت: مامان دوستت دارم. آن گاه قلم را برداشت و زیر صورت حسابش نوشت، قبلاً به طور کامل پرداخت گشته است!





منابع این نوشتار محفوظ است.

نظرات 1 + ارسال نظر
ایمان دوشنبه 16 دی 1392 ساعت 21:32 http://imankabiri.blogsky.com

سلام
مطالبتون قشنگ وجامع هستندو در کل وبلاگ جالبی دارید، به ما هم سر بزنید.

از حسن نظرتون متشکرم

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.