سالمندها - خاطره

نگاهی به وضعیت سالمندان - پزشکی سالمندان - داستانهای سالمندان - مدیر خانم بشیری

سالمندها - خاطره

نگاهی به وضعیت سالمندان - پزشکی سالمندان - داستانهای سالمندان - مدیر خانم بشیری

داستانی پندآموز

http://sanaz-b.persiangig.com/image/sanaz...%20(3).gif

 

زن و شوهری بودند که بیش از ۶٠ سال با یک دیگر زیر یک سقف زندگی کردند. آن ها همه چیز را به طور مساوی بین خود تقسیم و در مورد همه چیز با هم دیگر صحبت می نمودند به طوری که هیچ چیز را از هم پنهان نمی کردند مگر یک چیز: یک جعبه کفش در بالای کمد پیرزن قرار داشت که از شوهرش خواسته بود تا هرگز آن را باز ننماید و در مورد آن هم سؤالی نپرسد. بالاخره یک روز که پیرزن به بستر بیماری افتاد و پزشکان از او قطع امید کردند، پیرمرد جعبه کفش را به نزد همسرش آورد و پیرزن تصدیق کرد که وقت آن رسیده است که همه چیز را در مورد جعبه به شوهرش بگوید. پس وقتی پیرمرد در جعبه را باز نمود، دو عروسک بافتنی و مقداری پول به مبلغ ۹۵ هزار دلار یافت.

پیرزن اظهار داشت: هنگامی که ما قول و قرار ازدواج گذاشتیم مادر بزرگم به من گفت که راز خوشبختی زندگی مشترک در این است که هیچ وقت مشاجره نکنید و نیز هر وقت از دست تو عصبانی شدم ساکت بمانم و یک عروسک ببافم. پیرمرد به شدت تحت تأثیر قرار گرفت و سعی کرد اشک هایش سرازیر نشود. "چون فقط دو عروسک در جعبه بود پس همسرش فقط دو بار در طول زندگی مشترک شان از دست او رنجیده خاطر شده است". به همین دلیل در دلش شادمان گشت. پس رو به همسرش کرد و گفت این همه پول چطور؟ پس این ها از کجا آمده؟

در پاسخ گفت: آه عزیزم این پولی است که از فروش عروسک ها به دست آورده ام.





منابع این نوشتار محفوظ است.

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.