سالمندها - خاطره

نگاهی به وضعیت سالمندان - پزشکی سالمندان - داستانهای سالمندان - مدیر خانم بشیری

سالمندها - خاطره

نگاهی به وضعیت سالمندان - پزشکی سالمندان - داستانهای سالمندان - مدیر خانم بشیری

کاسه ی چوبی


پیرمردی کهن سال با پسر و عروس و نوه چهار ساله اش زندگی می کرد. دستان پیرمرد می لرزید و چشمانش خوب نمی دید و به سختی راه می رفت. یک شب هنگام خوردن شام، مقداری از غذا را روی میز ریخت و بشقابش را شکست. پسر و عروسش از این کثیف کاری خیلی ناراحت شدند، لذا تصمیم گرفتند که او را طرد نمایند چون با این کارها تمام خانه را به هم می ریخت. آن ها یک میز کوچک غذاخوری برای او تهیه کردند و در گوشه ای از اتاق قرار دادند، سپس از وی خواستند تا به تنهایی غذا بخورد. عروس خانواده به او گفت که چون بشقابت را شکسته ای باید از این پس در کاسه چوبی غذا بخوری. خلاصه همه خانواده او را سرزنش کردند و پدر بزرگ هم اشک می ریخت و چیزی نمی گفت. یک روز قبل از شام پدر خانواده متوجه شد که پسر چهار ساله اش با چند تکه چوب بازی می کند به همین دلیل رو به او کرد و گفت: داری چه کار می کنی؟ پسر هم با شیرین زبانی جواب داد: می خوام برای تو و مامان کاسه های چوبی درست کنم تا وقتی پیر شدید، در آن غذا بخورید! از آن روز بود که همه ی خانواده متوجه اشتباه خود شدند و بار دیگر به همراه پدر بزرگ سر یک میز غذا خوردند.



منابع این نوشتار محفوظ است.


نظرات 3 + ارسال نظر
سیما جمعه 16 اسفند 1392 ساعت 20:17

ای پدر بوی شقایق می دهی - عاشقی را یاد عاشق می دهی

با تو سبزم،گل بهارم،ای پدر - هر چه دارم از تو دارم ای پدر
................................................................
ای پدر ای با دل من همنشین - ای صمیمی ای بر انگشتر نگین

ای پدر ای همدم تنهاییم - آشنایی با غم تنهاییم

سیما جمعه 16 اسفند 1392 ساعت 20:15

ای پدر بوی شقایق می دهی عاشقی را یاد عاشق می دهی

با تو سبزم،گل بهارم،ای پدر هر چه دارم از تو دارم ای پدر
................................................................
ای پدر ای با دل من همنشین ای صمیمی ای بر انگشتر نگین

ای پدر ای همدم تنهاییم آشنایی با غم تنهاییم

سیما جمعه 2 اسفند 1392 ساعت 18:24

خیلی قشنگ بود انشالله که موفق باشی :

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.